به گزارش ایرنا، شهید اسدالله شاهرخت هفتم فروردین 1344 در روستای شاهرخت از توابع شهرستان زیرکوه قاینات دیده به جهان گشود و در 28 آبان ماه سال 1362 به عنوان مبلغ در پنجوین عراق به شهادت رسید.
دوران تحصیلات ابتدایی این شهید در روستای زادگاهش به گونه ای سپری شد که او دانش آموزی ممتاز و بسیار علاقه مند به تحصیل بود به طوری که علم آموزی مایه آرامش روح و جانش بود، اخلاق و علم آموزی وی برای همکلاسی هایش الگو و نمونه بود.
بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی، با توجه به علاقه شدیدش برای کسب معارف و مسائل دینی و اسلامی وارد حوزه علمیه روستای زهان شد و با وجود اینکه در زمان رژیم سفاک پهلوی، روی خوش به حوزه و طلاب علوم دینی نشان داده نمی شد با این وجود، با گام های استوار و عزم آهنین به راهی که در آن قدم نهاده بود مطمئن تر و محکمتر به جلو می رفت.
شهید شاهرخت، 2 سال را در حوزه علمیه روستای زهان به فراگیری علوم دینی پرداخت و چهار سال علوم حوزوی را در مشهد فرا گرفت و در این مدت به تعداد پنج دفعه به جبهه رفت.
نخستین بار در عملیات شکست حصر آبادان شرکت کرد و بار دوم در عملیات پیروزمند طریق القدس و آزادسازی بستان از ناحیه ساق پا مجروح شد.
مدت 6 ماه با تحمل درد و رنج مجروح شدن و صیقل یافتن روح و روانش برای رسیدن به کمال مطلوب، 2 مرتبه دیگر جراحاتی سطحی برداشت و کسی از آن خبر دار نشد.
شهید شاهرخت، علاوه بر محافظت از سنگر جنگی با دشمن بعثی به سنگر علم و دانش نیز بها می داد و همزمان به تحصیلش نیز می پرداخت. در عملیات های رمضان و مسلم بن عقیل نیز به عنوان بسیجی شرکت کرد.
در وظیفه اصلی خود یعنی تبلیغ و ارشاد نیز موفق بود و در ماه های رمضان و محرم، به روستاها می رفت و مبلغی کوشا برای اسلام بود.
سرانجام در پنجمین دفعه اعزام به جبهه به عنوان نیروی تبلیغات گردان و رزمنده ای ساده از لشکر 5 نصر ، در عملیات پیروزمندانه والفجر 4 شرکت کرد و تا قلب دشمن در منطقه پنجوین عراق تاخت و تاز کرد و روز 28 آبان ماه سال 1362 ، بر اثر اصابت ترکش طاقت ماندن از کف داد و عاشقانه به سمت معبود پر کشید.
در بخشی از وصیت نامه شهید اسدالله شاهرخت آمده است: اکنون یقین دارم که مکتب اسلام مستحق ترین مکتبی است که سزاوار پیروی و اطاعت است تا انسان ها را از دریاهای جهل و ظلمت به وادی نور و علم رهنمون سازد و انسان ها را به نهایت مقصود یعنی الله (خدا ) برساند.
در ادامه این وصیت نامه آورده شده است: ای ملت غیور که هر روز چندین لاله به خون تپیده و جوان خونین چهره را بر بازوان پر قدرت خود حمل می کنید، مطمئن باشید که گلبرگ خون سرخ شهیدان روزی برخواهد شکفت و میوه خواهد داد و همچون سیلابی خروشان تمامی خار خاشاک ها، جباران، خون آشامان، آدم کشان و ظالمان را از سر راه بر خواهد داشت و انسان ها را به مرحله نهایی و ابدی سعادت پیوند خواهد داد.
مطمئن باشید که شما مستضعفین با نصرت خداوند خواهید توانست با نثار جان و مال و فرزند پرچم خونین لا اله الا الله را بر فراز کاخ سپید واشینگتن و کاخ کرملین ( مسکو ) و برفراز همه کاخ های عیاشان و باده نوشان ضد بشر و بالاخره بر بلندای تمامی کره خاک به اهتزاز درآورده و به حاکمیت اسلام و قرآن تحقق عینی بخشید.
بدانید که تا از ولایت فقیه و علمای عظام و ون متعهد اطاعت میکنید هیچگونه شکست و نومیدی شما را فرا نخواهد گرفت.
در بخش دیگری از وصیت نامه این شهید بزرگوار آمده است: متأسفم از اینکه یک جان بیشتر ندارم تا در راه خدا بدهم.
ای کاش میتوانستم چندین بار در راه خدا قطعه قطعه شوم و باز زنده شوم و باز در خون بغلتم چرا که ما شیعه علی ابن ابی طالب(ع) هستیم و حضرت میفرماید: من دوست دارم که روزی هزار بار با شمشیر قطعه قطعه شوم ولی در بستر مرگ طبیعی نمیرم و به نظر من امروز شیعه علی (ع) در بستر مرگ طبیعی مردن ننگ است و کوردلان بدانند و نگوئید که اینها میروند و کشته میشوند، بلکه من عاشقانه و مشتاقانه شهادت را برگزیدم.
شهادت عشق است و شهید عاشق است و الله معبودش و معشوقش، و شهید با شهادتش به ملکوت پرواز میکند و در کنار محبوب خود آرام میگیرد و خدا را شکر میکنم که توانستم بالاخره برای خدا در خون بغلتم تا درخت اسلام آبیاری شود.
در پایان همه شما را به شهادت و مبارزه در راه خدا دعوت میکنم و این فوزی عظیم و شرافتی بزرگ است برای انسان هایی که به دنبال رضایت خداوند میگردند و از همه میخواهم که نماز و نماز و به ویژه نماز جماعت را سبک نشمارید که رمز پیروزی و سلاح دشمن شکن نماز و نماز جماعت است.
شهید شاهرخت در بخش دیگری از وصیت نامه خود خطاب به والدین خود آورده است: مادرم از تو میخواهم که اگر خواستی برایم گریه کنی اولا به یاد سالار شهیدان حسین (ع) و دیگر شهدای اسلام گریه کن و ثانیا گریه تو در زمان و یا مکانی نباشد که قلب دشمنان قسم خورده اسلام را شادمان کند که این باعث شکست انقلاب است و امیدوارم خداوند به تو صبر عنایت کرده و به پدرم که مرا در خط اسلام و مکتب انداخت اجر فراوان از دریای کرم خودش عنایت فرماید.
خطاب من به آن دسته از هم میهمانی که به عللی که شاید یک حب دنیا و نفس باشد به جبهه نیامدهاند این است که به جبهه تشریف بیاورند و قدرت بزرگ خداوند را مشاهده کنند تا شاید به فکر سرای جاودان افتند و از شک و ریبها بیرون بیایند.
درباره این سایت